بارانباران، تا این لحظه: 14 سال و 3 ماه و 3 روز سن داره

باران و بردیا

باران...

پنج سال پیش وقتی حضور شیرین و پر مهرت را حس کردم و دانستم دختر عزیزی مهمان  وجودم شده باران بارید! تو آمدی و نامت را با خود آوردی ... تو آمدی و باران عشق ، آسمان زندگیم را بارانی کرد... تو آمدی و هوا بهاری شد... تو آمدی و باران بارید و آسمان دلم را شست و حال و هوای مرا با طراوت کرد! باران من... برای داشتنت هرچه خدا را شکر گویم کم است پس ببار تا همیشه ...و بگذار در سایه رنگین کمانت آرام گیرم و بدان عاشقانه دوستت دارم عزیزترینم ...
25 شهريور 1393

بدون عنوان

خدایا! زیر سقف آسمان آبی و بی انتهایت ، باردیگر حامل معجزه تو هستم... من گام بر میدارم و لطافت نگاه تو را حس میکنم دستت را به من بده ... بگذار در پیچ و خم روزهای مادرانه آنرا محکم بفشارم ... بگذار قوت قلبم باشی بگذار همان فرشته ای باشم که به کودکم وعده داده ای ... مهربان و نگاهبان ، لطیف و رئوف رهایم مکن... در سخت ترین لحظاتی که پیش رویم هست تکیه گاهم باش نگذار میوه شیرین دلم ... بارانم ... لحظه ای غمگین شود مگذار تردید برای لحظه ای حتی قلب کوچکش را بفشارد... رهایش مکن...
24 شهريور 1393

یکی یکدونه مامان

عزیزترینم امروز رفتم سونو گرافی برای دیدن نی نی تو دلی خدا رو شکر صحیح و سلامت و قبراقه و معلوم شد که تو یکی یه دونه من می مونی چون نی نی کوچولومون قراره یه داداش خوب و مهربون برات باشه و من امیدوارم آرامش و خوبیهای تو رو  یاد بگیره عزیز دل مامان ****************************************** شب که با بابا مجید و شما نشستیم فیلم سونو رو دیدیم تو از قسمت صدای قلب نی نی خوشت اومد و چند بار درخواستی اون قسمتو نگاه کردیم و در همون حین هم شما اومدی کنارمو دلمو نوازش کردی قربونت بره مامان آخر سر هم گفتی کی میاد بیرون؟؟؟ بمیرم برای چشم انتظاری هات ...
12 شهريور 1393
1